چند روایت درباره مهجورترین رشته هنرهای تجسمی/ اگر «گرافیک» نبود..
تاریخ انتشار: ۷ اردیبهشت ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۱۷۲۷۵۸۸
به گزارش خبرنگار مهر، کیارنگ علایی نویسنده، هنرمند عکاس و مدیر گروه رشته کارشناسی ارشد عکاسی در دانشگاه اقبال لاهوری به مناسبت روز جهانی دیزاین یا گرافیک، یادداشتی با محوریت مغفول ماندن این هنر در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
«گرافیک» در میان همه رشتههای هنرهای تجسمی، مهجورترین است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اگر گرافیک نبود در این کلانشهرهای پر از ازدحام، غریبگی، چند هویتی و شلوغ و بی نظم خفه میشدیم. گرافیک چیزی است که نفس ما را در این شهرها زنده نگه میدارد.
هر روز که از خانه بیرون میآییم، اگر هیچکس را نبینیم و هیچ قرار ملاقاتی نداشته باشیم، «گرافیک» تنها موجود زندهای است که به دیدار ما میآید، او یک هیأت سیال دارد که خودش را در قامت چیزهای مختلف شریک چشم و ذهن ما میکند. هرگز نمیتوان خیابانی خالی را پیمود و با گرافیک دم خور نبود. همیشه فکر کردهام چطور منوی یک رستوران بسیار مجلل میتواند تشویش زا باشد، به آبمیوه فروشی که میرویم چطور ممکن است استرس بگیریم؟ اتومبیل مان را که برای شستشو می بریم چه دریافتی از فضای کارواش خواهیم گرفت؟ مطب پزشکان را که دیگر نگویم.
گرافیک یک موجود زنده است که از آن زمان که از نقاشی منشعب شد و به تکثرگرایی ذاتی گروید، حضورش در زندگی ما بیشتر و بیشتر شد، چه بخواهیم، چه نخواهیم، او بخش مهمی از سرزندگی و نشاط روزانه ماست، اگر گرافیک نبود در این کلانشهرهای پر از ازدحام، غریبگی، چند هویتی و شلوغ و بی نظم خفه میشدیم. گرافیک چیزی است که نفس ما را در این شهرها زنده نگه میدارد. هوایی است که خلوص آن بالاست و میان این همه آلودگی بصری، جان تازه ای به زندگی ما میبخشد. اگر چه صاحبان حقیقی این رشته در اغلب شهرستانها، در اتاقهای استیجاری هشت، نه متری کار میکنند و هر سال خانه به دوشاند، بعضیها گوشه هال خانه، کنار انباری، به اندازه یک میز یک متری، دفتر کار گرافیک شأن را بنا کردهاند. یک میز و یک چراغ مطالعه روی آن. من خیلی خوب میدانم مدرسین پیشروی گرافیک در مؤسسات آموزش عالی چه رنجی میکشند تا ظرفیت نوآوری را در ایران بالا ببرند و در این مسیر باید توأمان با چندین نگاه ممانعت گر که از همکار سنتی یا دانشجوی قدرنشناس که مصالح اش با آموزگار آوانگارد برقرار نیست، مبارزه کنند و دست آخر، زخم خورده و دل شکسته به همان عزلت قبلی برگردند و عطای تدریس را به لقایش ببخشند. این همه اصطکاک و فرسایش روحی در قبال ساعتی ۲۰ هزار تومان حق التدریس چه مفهومی دارد؟
اهمیت گرافیک به عنوان رشته هنری در این سالها خلاصه شده در حضور پر تعداد این رشته در دانشگاههای کوچک و بزرگ در شهرستانهای مختلف که عمدتاً استراتژی برای خروجیهای این رشته و توازنی برای نیاز بازار کار و این همه فارغالتحصیل گرافیک موجود نیست. درست است، ما مدرسه کرانبورک نداریم اما این واقعیتی تلخ است که کار کردن در آتلیههای عامه پسند و بازاری یا دفاتر تبلیغاتی درجه چهار و پنج که هیچگونه هویتی از کار گرافیکی خود در یکی دو دهه فعالیت حتی، به جا نمیگذارند، کعبه آمال بسیاری از فارغالتحصیلان این رشته شده است.
تعمق در محصولات گرافیک به ما تاریخ زندهای از وضعیت این هنر را میدهد. همیشه یکی از دلمشغولی هایم نگاه کردن به جلد کتابها بوده است، اینکه مجید عباسی در پر تکرارترین دوره طراحی جلد نشر چشمه، دقیقاً چه طور جلد طراحی میکند؟ ایمیج ها از کجا میآیند؟ چطور لی اوت میشود، و این مجموعه در کجای تاریخ فرهنگی نشر چشمه قرار میگیرد؟ همین کار را با مجلاتی مثل «نا داستان» و «آنگاه» و «حرفه هنرمند» میکنم. دوست دارم بدانم آنها چگونه ذهنم را تیرباران میکنند و تیرهایشان کجای ذهن من مینشیند. تقویم سالانه فرهاد فزونی، صرف نظر از توزیع ضعیف اش، چه نگاه تازه و شوخ طبعانهای را بر شئی میافزاید که یک سال تمام با ما زندگی میکند و خونی جدید به روزهایمان تزریق میکند. آیا این بازگشت شوخ طبعی به گرافیک نیست؟ کارهای «ابراهیم حقیقی» مرا یاد این جمله «برانکوزی» میاندازد: «زمانی که بچه نیستیم، مرده ایم». و خیلیهای دیگر که همیشه الهام بخش بودهاند، به اینها اضافه کنید صدها نام کوچک و بزرگ در سایه قرار گرفته در شهرستانها را که ما فقط در جشنوارههایی مثل سرو نقرهای یا تجسمی فجر مجال مییابیم نبوغ شأن را ببینیم.
کد خبر 5198976منبع: مهر
کلیدواژه: هفته گرافیک کیارنگ علایی گرافیک فرهاد فزونی ابراهیم حقیقی حضور هنر ایران در جهان فیلم کوتاه فیلم سینمایی اسکار موسیقی ایرانی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ویروس کرونا جایزه سینمایی سریال ایرانی رادیو رادیو ایران رادیو سلامت تئاتر ایران برنامه رادیویی زندگی ما
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۷۲۷۵۸۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
۲ دهه خدمت در منطقه محروم / روایت معلم غلامانی از زندگی معلمی
معلم غلامانی که دو دهه را در مناطق محروم خدمت کرده است، از سختیهای شغلاش میگوید و اینکه چگونه وقت گذراندن با نوجوانان روزهای خدمت را برای او شیرین کرده است تا آنجا که «غلامان» را خانه خود میداند.
به گزارش خبرگزاری ایمنا از خراسان شمالی، «معلمی شغل انبیا است»؛ جملهای که زیاد شنیدهایم و با آن آشنا هستیم، اما آنچنان از سختی و شیرینیهای این شغل باخبر نیستیم. هفته معلم که یادآور شهادت بزرگ معلم انقلاب اسلامی ایران، شهید مرتضی مطهری است، فرصت مناسبی را به وجود میآورد تا دقایقی را با معلمان سپری کنیم تا شاید با گوشهای از زندگی آنها آشنا شویم.
به سراغ یک خانم معلم میرویم؛ یکی از فرهنگیان دغدغهمند خراسانشمالی که ۱۸ سال است با وجود آنکه میتواند در بهترین نقاط به کار بپردازد، اما در منطقه محروم غلامان مانده و صفا و صمیمیت خدمت در میان بچههای منطقه را با آسایش داشتن در مناطق و شهرهای مرفه عوض نکرده است.
وی عشق به دانشآموزان و مظلومیت آنها در کمبود امکانت را عامل ماندگاری خود در این منطقه میداند و میگوید بیشتر معلمها از همان لحظهای که به اینجا میآیند برای گرفتن انتقالی و رفتن به نقاط بهتر لحظهشماری میکنند، اما ماندن در این محل برای او لذت دیگری دارد.
حلما امیری با ۱۸ سال سابقه خدمت در منطقه غلامان از تلخ و شیرینهای شغلش و خاطراتش با دانشآموزان میگوید؛ او روزهای سختی را در سالهای ابتدایی خدمتش گذرانده است؛ از جادههای پر از خطر منطقه تا دوری از خانواده، دوستان و کمبود انواع امکانات اولیه در منطقه خدمت، اما هیچکدام نتوانسته است از عشقش به معلمی بکاهد.
وی معلمی را عاشقانه دوست دارد و مهمترین وظیفهاش را انسانسازی میداند؛ خانم امیری لذت میبرد که یک معلم است و میتواند به دانشآموزان خدمت کند؛ خانوادهاش نیز به معلم بودنش افتخار میکنند و تلاش کردهاند در سختیها همراهش باشند.
حلما امیری کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی در حال حاضر به عنوان مدیر مدرسه در شهر محروم غلامان خدمت میکند. وی مهمترین رسالت یک معلم را خدمت به دانشآموزان و انسانسازی میداند، چراکه امروزه دانشآموزان نیاز فراوانی به رهنمودهای یک معلم دلسوز دارند.
این معلم میگوید اینجا منطقه محرومی است که بسیاری از معلمان به محض تمام شدن ابلاغ خدمت به دنبال رفتن از اینجا هستند، اما من نمیتوانم دانشآموزان و مردمی که با آنها اُنس گرفتهام را رها کنم چراکه آنها را مثل خانواده خودم میدانم و همچون یک خانواده صمیمی برای دیدن موفقیت تک تک دانشآموزانم لحظه شماری میکنم.
او از سختیهای کار کردن در این منطقه حکایتها دارد، آنچه خودش طی این سالها با پوست و خون درک کرده است؛ «شهر غلامان فاصله زیادی با مرکز استان دارد و جادههای خطرناک، رفتوآمد را برای معلمان سخت میکند، علاوه بر اینها وجود قومیتهای مختلف در این منطقه باعث میشود که بیشتر اوقات دانشآموزان دوزبانه را در مدرسه داشته باشیم که مشکلات خاص خودش را دارد.»
این معلم غلامانی از کمبود امکانات و فضاهای آموزشی میگوید که سختیهای تدریس را دوچندان میکند؛ «من همین جا از همه همکارانم که سختیهای خدمت در این منطقه را به جان میخرند و با عشق و علاقه زندگی خود را وقف دانشآموزان کردهاند تشکر میکنم.
حلما یکی از مهمترین عوامل ماندگاری در منطقه غلامان را نگاه و لطف ویژه اهالی نسبت به معلمان و قشر فرهنگی میداند که باعث مضاعف شدن انگیزه معلمان در خدمترسانی میشود، این شغل را با بینش و آگاهی انتخاب کردم و همواره به آن عشق میورزم.
وی اذعان میکند که حضور در میان دانشآموزان و کمک به آنها برای هر معلم بسیار لذت بخش است؛ برای من که مدیر دبیرستان هستم، دیدن موفقیتهای علمی و پرورشی دانشآموزان در حیطههای مختلف شیرینترین تجربه خدمتم را رقم میزند. سال گذشته یکی از دانشآموزانم که پدرش را در سن جوانی از دست داده بود و سودای رشته پزشکی را داشت، توانست در این رشته و در دانشگاه کرمان قبول شود و این خاطرهای شیرین برایم رقم زد که تا سالها در ذهن من باقی خواهد ماند.
معلم غلامانی دیدن اشک دانشآموزان را بدترین خاطرهاش عنوان میکند و ادامه میدهد: یک روز به یاد دارم که پدر یکی از دانشآموزان که از انجمن اولیا و مربیان مدرسه نیز بود به رحمت خدا رفت و دانشآموزم از این اتفاق خبر نداشت، من و همکارانم نمیدانستیم چطور باید این خبر را به او بدهیم تا اینکه عموی دانشآموز به مدرسه آمد تا او را با خود ببرد و خبر مرگ پدر را به او بدهد؛ این تلخترین لحظهای بود که من در کل دوران خدمتم حس کردم و هرگز از یادم نمیرود.
وی از اوقاتی میگوید که ناامید شده است؛ «آنجایی که تمام تلاشم را میکنم، اما دیگران این تلاش را نمیبینند و فکر میکنند اگر به نتیجه نرسیدند به خاطر کمکاری من است من انگیزهام را از دست میدهم اما وقتی من خدا را ضامن و شاهد کار خود قرار میدهم دوباره سعی میکنم با قدرت به وظیفه و رسالت خودم عمل کنم.»
حلما سر و کار داشتن با نوجوانان و در جمع آنها بودن را بهترین مزیتی میداند که در شغل معلمی میتوان داشت. وی ادامه میدهد: معلمان با دانشآموزانی سروکار دارند که دوران حساس زندگی خود را میگذرانند و بازیگوشیهای مختص به این سن از سوی دانشآموزان لحظات تدریس را دشوارتر میکند.
از نظر این معلم غلامانی معلمی را باید با عشق و علاقه انتخاب کرد، نه به عنوان یک شغل پر درآمد چراکه هیچگونه امتیازی نسبت به دیگر ارگانها ندارد.
حلما یکی از مهمترین مطالبات معلمان را ایجاد همسانسازی حقوق و برخوردار کردن معلمان از بستههای حمایتی و مزایایی که کارکنان سایر دستگاهها دارند، عنوان میکند.
کد خبر 748209